زمزمه هامون

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرزوی تو» ثبت شده است

می خواهم برایت بنویسم ... برای تو ...

 تو چقدر شبیه آن نبودهایی بودی ، در یکی بودهای قصه های مادرم...

من وابسته تویی شدم که نبودی....

و رویای هرشبم تا امروز

قهوه و بی خوابی و آرزوی تو...

گذشت و گذشت و گذشت،  تو نبودی...

نبودنت هایت  به من آموخت 

نباید وابسته شد...

نباید قهوه نوشید قبل از خواب...

و نباید و نباید و نباید آرزو کرد...

.

.

.

امشب شب آرزوهاست ...

مقاومت کافیست...

قهوه ام هم دم کشید ...

بروم تماشا کنم تبدیل شدن آرزوهایم را به تو...


نویسنده: فراز نبیی

  • الف تا ی